دستی دستی داشتم ضایع می شدم ها!

چند روز پیش یه ایمیل واسم اومد از یه انتشارات آلمانی. گفته بود می خواد پایان نامه من رو کتاب کنه.

منو می گی! انگار بهم 3000 میلیارد دادن. بالاخره به آرزوهام رسیدم و یکی تو این دنیا من رو تح.یل گرفت و فهمید که شخصیت فرهیخته ای هستم. من هم یه ایمیل فرستادم تا شرایط رو بدون و این که پایان نامه من به زبان شیرین پارسی هست و نه اینگلیسی.
فرداش یه ایمیل اومد. دلم به تاپ تاپ افتاد . ولی وقتی نامه رو باز کردم دیدم که جواب بی ربط داده و همش تشکر کرده. شکاک شدم که یهنی چی. تو اینترنت زدم و دیدم که این که کلاهبرداری جدید هست. یهنی این یه انتشارات درستی هست ولی اونطوری که میگه عمل نمی کنه و بعد از چاپ پایان نامه دیگه روی تعهداتش وا نمیسته. ایمیل های ارسالی هم خودکار بودن و به ترتیب یه سری نامه می فرسته و اصلن جواب نامه ها رو یه آدم نمی ده.

در هر صورت باز آرزوی مربوط برگشت سر جاش و باس ببینیم کی میاد سراغش.


پانوشت: تا اونجایی که می دونم آدم ها باید دنبال فرصت ها باشن نه فرصت ها دنبال آدم. با نشستن توی خونه چیزی درست نمیشه

خدا پدر آلبرت توالت را بیامرزد

توالت! دستشویی! موال!

چه واژه های شیرینی وقتی به شدت دچار اظطراب هستی. نمی دونم اگه این مکان اختراع نشده بود چه اتفاقی واسه انسان میفتاد. من که فکر کنم نسل بشر منقرض می شد.

الان من دچار اضطراب شدید هستم ولی اول می خوام این متن رو تموم کنم و بعدش برم کارم رو بکنم


پانوشت: رفتم و آن مکان رویایی اشغال بود. وای که عجب عذاب دردناکی