هنوز که هنوزه بلاگفا تو قسمت نظرات تائید نشده ، دو نظر رو نشون میده و تو هم هنوز رو شکلیک میکنی با این امید که شاید عیبش برطرف شده باشه ... یه چیزایی نمی دونم چرا درست شدنشون موکول میشه به وقت گل نی ... از جمله خود من

یافتم! یافتم!

فکر کردین فقط یه ارشمیدس هست؟ نخیره. من هم ارشمیدس هستم. چون یه کشف تازه کردم. البته این کشف حدود دو ماه پیش نائل شد ولی الان یادم اومد که کشف بزرگی هست. حالا ماجرای من در خانه(ارشمیدس در وان حمام)
روزی روزگاری بعد از شروع کردن تعمیرات خانه، همسایه بالایی(توجه کنین که پایینی نه) رو در خیابون دیدم. ایشون همیشه از اینکه من دارم بنایی می کنم شاکی بود و این دفعه دیدم که آتل گردن بسته و مثل معلول ها راه می ره. پرسیدم چی شده و گفت از سر و صدای زیادی بنایی.( شکلک تعجب با دهان باز شده به اندازه تونل کندوان)
بعد از تموم شدن کارهای خونه باز ایشون رو دیدم و ایشون گفت که آره دو ماهه پدر ما در اومده و از این حرف ها و باز گفت که به دلیل سرو صدا گردن درد گرفته. اینبار من گفتم که رابطه گردن درد و صدا چیه  وایشون هیچ جوابی نداد.
در این لحظه جرقه ای در مخچه من زد و رابطه بین گ...ز و شقیقه رو فهمیدم. و دیدم که قدیمی ها راست میگن که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.  یهنی حتما مردم دیدن که یکی گ..ز در داده و یکی دیده از دنیا رفته و این ضرب المثل  رو گفتن.

الان هم حکایت همساده ما هست. سر و صدای دو هفته ای تعمیرات باعث دو ماه گردن درد و نه سر درد برای ایشون شده. جالب اینجاست که این آقا مثلا ورزشکار هم هست.

در پی این کشف بزرگ من پی به برخی از امراض جمعه بردم از جمله:

رابطه بین صدای زنگ در همسایه کوچه پشتی و شب ادراری
رابطه بین صدای زلزله ژاپن و مو درد
رابطه بین صدای انفجار در لیبی و عطسه بهاری
رابطه بین صدای پشه و گزگز ناخون انگشت شست پای چپ
و از همه مهمتر رابطه بین صدای نفس های دایناسورهای ماقبل پیدایش زمین و سکته قلبی

اگر افراد دیگری هم هستن که از این کفشیات دارن، می تونن به آدرس اینترنتی دابلیو دابلیو مراجعه کنن و بر و بر به خودشون بخندن.

موضوع انشاء

بعد از بیست و اندی سال عمر باذلت، هنوز یه بار هم انشاء ننوشتم و عمرن هم بنویسم چون بلت نیستم. حالا بعد از کلی عمر می خوام برای همه موضوع انشا تعیین کنم. اون هم چی "تهطیلات سال نو را چگونه گذراندید؟"

انشا من:
ما سال کهنه خود را در کنار خانواده تحویل دادیم. عیال من رو به زور بیدار کرد که بیا و سال نو شده. من هم با کلی بدبختی بیدار شدم چون 3 هفته بود که نخوابیده بودم و اولین روز خوابیدن بعد از 3 هفته خرکاری بود. سال را تحویل گرفتیم و خوابیدیم. روز اول رو با عکس و مهمونی گذروندیم و بقیه روزها با خوشی تموم و در شرکت سپری شد.
تازه بهد از 20 سال، پیک نوروزی داشتم. البته مال یکی از بچه های فامیل بود که من انجام دادم.

این بود انشا من!

سال نو، لباس نو، خونه نو ، آدم نو...

بالخره سال نو شد، دیده ها دیده شد و بازدیدها پس داده شد و یا شایدم هنوز نشده، بخور بخورها انجام شد، واحد چاقی که کیلوگرمه یه چندتایی رفت بالا و بعد یهو تموم شد... حیف که چیزای خوب زود تموم میشن و بنی آدم هم که فراموشکار ... ما که بعضی از اقوام رو فقط همین عید نوروزه که میبینیم و بعد میره تا سال دیگه و عمریکه اگه باقی باشه تا دوباره دیدارها تازه شه...

امسال بالخره سال اولی بود که من عروس جدیده و همسر گرامی ، مدیرجون تو خونه خودمون پای سفره هفت سین خودمون نشستیم... اما جالب بود که هیچ کدوم گریه نکردیم... آخه لحظه سال تحویل همیشه واسه جفتمون لحظه ترکیدن بغضهای سال گذشته بوده ، اما امسال مثل سالهای پیش نبود.کلاً حال و هوای غریبی داشت این اولین سال تحویل خونه خودمون.

حالا که سال نو شده و خونه عوض کردیم و شهر و دیار ، تصمیم گرفتم که منم یه خورده عوض شم.نمیگم چه جوری اما دعا کنید که بتونم...


واحد پر رویی کیلو است یا متر؟

این سوالیه که از هفته پیش توی مزغم داره می چرخه. البته داره می چرخه تا یه قسمت دارای شعور پیدا کنه(:
واقعا متری یا کیلویی؟

ماجرا از این قراره که همونطور که همه می دونن من یه همکار دارم که خیلی زحمتکش هست و همیشه تو شرکت داره دنبال اینکار و اونکار می گرده. مثلا دنبال چت میره، دنبال چیزموک میره، دنبال دخترای مردم میره. خلاصه سرش خیلی شلوغه و هر وقت مشکلی پیش میاد میندازه تقصیر من. حالا بماند. قبل از سال نو در حضور رئیس بزرگ ایشون خودشیرینی کرد و گفت که کل روز های تعطیل رو به همراه من در شرکت خواهد بود. بعد از رفتن رئیس به مسافرت ایشون زد زیر همه چیز و گفت که روزهای تهطیل نمیاد. خوب من هم گفتم بی خیل. روزهای عادی رو که حتما میاد. اومد! ولی دو روز و بقیه رو به راحتی خوردن آب باطری پیچوند و اصلن خم به ابرو نیوورد. این در حالیه که قبلش کلی اعلام آمادگی کرده بود.

حالا به نظر شما من پررویی ایشون رو چجوری می تونم محاسبه کنم. با متر و یا با وزنه؟

لالا ... گل سشوار ...

من یک پسر دایی فینگیلی دارم که با کلی ناز و ادا خواب میره و از اونجایی که دایی من مرد همراهیه ،خیلی وقتها مسئول خواب کردن این فینگیلی می شه و براش لالایی می خونه:

یخچال فریزر ال جی /سای بای ساید ال جی / دو ره است ال جی  :O

البته من فقط یکبار اینها رو شنیدم و نمی دونم بقیه لالایی هاش چی اند :)

پلک های سنگین-> چورت زدن-> خواب

اینها عباراتی هستن که همه ماها باهاشون اشنا هستیم. حالا بعضی ها دورش می زنن مثلا با شب زنده داری و یا فکر زیاد کردن و بعضی ها مثل من و حاج خانوم مثل بالش پر در آغوش می گیریمش.

آره. باز بهار شده و باز هم خواب بهاری. اصلا نمی تونم کار کنم. همش توی چرتم. کلی هم ضایع هست.

حال من نمی دونم چرا تو بهار چورت می زنیم می گن خواب بهاریه.
تو تابستون چورت می زنیم می گن گرمای هواست.
توی پاییز چورت می زنیم می گن کوتاه شدن روزهاست.
تو زمستون هم می گن که هوای زیاد سرد و آسمون گرفته آدم رو کرخت می کنه.

در باقی موارد هم می گن چیزی مصرف کردی.
یکی بیاد و تکلیف منو روشن کنه. این همه خوابیدن و چورت زدن ماله چیه آخه! نکنه مریضی دارم خوردم نمی دونم.

.

.

.

من برم فهلا یه چورتی پشت میز شرکت بزنم تا نوبت چورت بعدی